فکر میکنم به برگشت. بعد به سقف بالای سرم نگاه میکنم. به آفتاب کم سوی ساعت هشت و نیم عصر. به چهره حندان و مهربونی که یه کم دیگه پیداش میشه. و به خودم میگم دارم چی کار میکنم.
ولی عجیبه و خیلی دشوار که بتونی خودت رو پیدا کنی از لابه لای اینهمه صورت و صوت ناشناس.
داستان مورد علاقه ام آلیس در سرزمین عجایب بوده. اما هیج وقت نفهمیدم چطور تموم شد. نسخه جدید تیم برتون هم با تمام زیباییش و حتی وجود جانی دپ! کمکی نکرد. آلیس تیم برگشت به اون باغ مسخره رفیق باباش!
البته که اسمم آلیس نیست. موهام بلوند نیست و بابام هم رفیقی نداره که باغ به اون مسخره گی داشته باشه. اما حتما یه شباهتی هست که همش یادش میفتم....
اما در مورد سرزمین عجایب... راستش شباهت دارن. انقدر که خودم هم الان تعجب کردم. ولی نمی نویسمشون چون تمام فانتزی حضرت نویسنده رو به گه میکشم. احتمالا.
سلام وبلاگ جالبی داری برای با خبر شدن از آخرین نتایج و برنامه های جام جهانی 2010 آفریفای جنوبی به ما سر بزنید
درضمن در صورت تمایل می توانیم با هم تبادل لینک داشته باشیم